«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاّ أنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا ...»1 ؛ پارهای از مردم میگویند: به خدا و روز قیامت ایمان آوردهایم حال آنکه ایمان نیاوردهاند. مىخواهند خدا و کسانى را که ایمان آوردهاند فریب دهند، با آنکه جز خودشان را فریب نمىدهند و نمىفهمند. در دلهاى آنها بیماریى (از کفر و شک و نفاق) است، خدا هم بر بیماریشان بیفزود و بیفزاید و آنها را در مقابل آنکه دروغ مىگفتند عذابى دردناک است.
و چه گیاه هرزهای است ریا که بر گرد تنه و شاخ و برگ درخت عبودیت میپیچد و آن را میخشکاند ... بندگی اهریمن است و گام نهادن در مسیر شرک ... و آنگاه که آدمی مفتون ریا میشود، تمام عصمت خود را به پای عافیت و نام و نان خود گم میکند، سپاه صداقت را به دست ریا پیشگان اسیر میکند و صافی ضمیرش را با گل و لای گناه آلود میسازد.
آنگاه است که پنجره بصیرت را میبندد به روی درک نور و دیگر نمیتواند نظارهگر جلوهای از حقیقت باشد؛ آنانند که دین را وسیله کسب دنیا میکنند و با زبان نرم خود در برابر مردم به لباس میش در میآیند، گفتارشان شیرینتر از عسل میشود و دلهایشان چون گرگ ... و چه زشت است وقتی آدمی باطنی بیمار اما ظاهری زیبا برای خویش دست و پا میکند... و ریاکار یعنی آن که وقتی چشمش به مردم میافتد، با نشاط میشود؛ وقتی تنهاست کسلی و تنبلی میورزد و دوست دارد که در هر کاری ستایش شود. 2
با خود میاندیشم آیا من این سه علامت، این سه نشانه را دارم؟ ... وای بر من اگر آلوده ریا گردم!... که مرا چنین هشدار داد: «وَ لا تَکُونُوا کَالّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئَاءَ النّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ وَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیط»3
و چه پست و حقیر میشود آدمی، آنگاه که با دست خویش کار نیکش را به ریا آلوده میکند، در نهان کار نیک انجام میدهد، برایش ثواب کار نهانی نوشته میشود، اما آن را به زبان میآورد، آن عمل پاک نهانی و ثواب عملی آشکار نوشته میشود، اما برای دومینبار که به زبان میآورد، ثواب عمل آشکارش هم پاک میشود و برایش ریا مینویسند. 4
چشمانم را در لابهلای رنگ روزمرگی میگشایم و شکوه میکنم از نفسی که در حصار زر و تزویر اسیر گشته و دستانی که به رنگ ریا آلوده شده است. دست به دعا بر میدارم که: «خداوندا! به تو پناه میبرم از این که ظاهرم در نگاه مردم نیکو باشد و باطنم که بر تو آشکار است، زشت و خود را ریاکارانه نزد مردم، به چیزی که تو بهتر از من بدان دانایی، بیارایم، پس ظاهر نیکویم برای مردم آشکار دارم و بدی کردارم را نزد تو آورم و بدین سان به بندگان تو نزدیک شوم و از خشنودی تو دور بمانم!» 5
سرلوحه کارمان باشد که «صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست»
1- بقره، 8 – 10 .
2- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 81 .
3- انفال، 47 .
4- عدة الداعی و نجاح الساعی، لابی العباس احمد بن محمد بن فهد الحلی الاسدی، ص 221.
5- نهج البلاغه، حکمت 276 .